درد دله

نه دانشجویی ، نه سیاسی ، فقط درد دله

درد دله

نه دانشجویی ، نه سیاسی ، فقط درد دله

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۱/۲۲
    من

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

میخواهم حقیقتی جالب که در حال خاک خوردن است را یادآوری کنم :

((آیا می دانستید نوشتن مطلبی طنز چندین برابر سخت تر و دشوارتر از یک متن غمناک و پر سوز است؟؟؟ ))

شاید در لحظه ی اول به این جمله توجه نکنید و با تمسخر به یاد بیاورید( که جوک گفتن هم مگر کار سختی است؟ همیشه تحت تاثیر قرار دادن کار سختی است.  )

اما دوستان شما از مشقات طنزنویسی آگاه نیستید .

- یک طنزنویس باید جامعه را بشناسد تا طنزی ملموس بیان کند تا مردم آن را درک کنند.


- یک طنزنویس باید حواسش به همه ی طبقات اجتماعی باشد چون اگر به بالاتری ها  تکه بندازد از کار بیکار میشود و اگر به پایین تری ها گیر بدهد احتمالا باید با یک پای شکسته یا یک دماغ له شده رفت و آمد کند حتی ممکن است بانی انقلاب جدیدی علیه بالاتری ها شود که در آخرباز به مرگش می انجامد.(ناگهان یاد گیوتین های انقلاب فرانسه و سر و گردن های به باد رفته می افتم    :)


- یک طنزنویس باید به فکر تمام سنین باشد نکند مزه پرانی او بدآموزی داشته باشد.


- یک طنز نویس باید سلایق مختلف را در نظر داشته باشد تا به دهن همه شیرین بیاید.


- یک طنزنویس باید نوعی صحبت خود را بیان کند که از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب به قومیت و مذهبی بر نخورد بالاخره هرکسی اعتقاداتی دارد تا فراموش نکردم بهتر است ذکر کنم که به ادیان بقیه کشورها هم توهین نشود وگرنه سفیر بیچاره ی ما مورد بازخواست در کشور مورد نظر قرار می گیرد  اصلا به ما چه که آن ها گاو یا آلت ستایش می کنند.


- یک طنزنویس باید برای ادامه ی نان خوردن اصل "هرگز در مردم تشویش و نگرانی ایجاد نکنید را رعایت کند."

بگذارید مردم به چرخه ی زندگی خود ادامه دهند به آن ها ربطی ندارد که ...


پس از این متن طولانی و خسته کردن چشم شما به این نتیجه رسیده ام که مردم طنر و حشو به چه دردشان می خورد در اوضاع کنونی نان و آب در رمان و دلنوشته است از همینجا با عرض خسته نباشید به تمام طنز نویسان میهنی و غیرمیهنی پیشنهاد می کنم که وارد عرصه ی جدید احساس نویسی شوند ، برای راحتی شما عزیزان برای شروع آموزشی دو سه خطی قرار می دهم:

- حتما از تکه کلام ها در هرمتن استفاده کنید مانند (چرا رفتی ) و در جمله بعد بگویید (دیگر به تو نیاز ندارم)


* نکته حتما یادتان باشد کلمات #احساس ، #قلب یا #دل را در متن خود برای تاثیرگذاری  بیشتر استفاده کنید.

هیچ کس هم صدایش در نمی آید زیرا همه منقلب شده اند.

از آن جایی که سرزمین مادری من پر از عاشق های دل خسته است این نوشته ها سریعا دیده شده باعث تحت تاثیر قرار گرفتن مردم و در ادامه تبدیل به عکس نوشته و در آخر مورد تحسین واقع شدن ، می شود.

به من ربطی ندارد چه کسی دزدی می کند و چه کسی اختلاس و همچنین به من ربط ندارد کجا جنگ است و کجا گاو را می پرستند.

من عاشق آهنگ زیر هستم

              همه چی آرومه     من چقد خوشحالم (خوشبختم)

  • امیرعلی خانه عنقا
  • ۰
  • ۰

نمی دانم کدام یک از شما قلعه ی حیوانات جرج اورول را خوانده است اما من این کتاب به ظاهر ساده و با نثر و داستانی بسیار دلنشین را بار ها خوانده ام
زمانی فکر می شد این کتاب تنها به جامعه ی کمونیستی می تازد اما با درک جامعه ی کنونی پی به نکات بیش تری نیز می توان برد
در این کتاب گوسفندات جامعه ای قالب فرض  شده اند که نه تنها سواد کافی را ندارند بلکه درکشان نسبت به واقعیت وابسته به اطرافیانشان و شایعات روزمره است و تنها نکته ای که باعث مهم جلوه دادن آن ها می شود جمعیت کثیر و قالبشان است که توان ایجاد هر نوع حرکت انقلابی به کمک تحریک های دور و اطرافشان را دارند.
در نظر من این افراد کسانی هستند که به سرعت آماده ی مقابله می شوند و به همان سرعت حادثه از ذهنشان پاک می شود اما موج برای خیلی ها منفعت دارد افرادی که موجبات تحریک را پیش می آورند و بدون درگیری فقط به موج سواری خود ادامه می دهند افرادی که مفاصد دیگری جز آن موج دارند و فقط از آن به عنوان اهرم فشاری عمل می کنند .
برگردیم به کتاب ، گفتم این داستان به شدت نمادین است پس باید گروهی به عنوان افراد فرهیخته داشته باشد باید بگویم چنین است نماد این گروه الاغی پیر است که به شدت دنیادیده است و با هیچ موجی درگیر نمی شود اما به دلیل ترس از دولت کاری با این موج ها ندارد.

در این کتاب بازوان کاری دولت به اسبی قوی و سگی امیدوار به آینده تشکیل شده اند که به محض بی نیازی خوک ها به آن ها دست به قتل آن ها و یا ساکت کردن آن ها می کنند.
من شما را با نتیجه گیری و پیداکردن مشابهت بین این داستان و هرچیز دیگری تنها می گذارم.
ممکن است مضمون اصلی داستان کمونیسم باشد اما برای من زوایای بیشتری پیدا کرده است و به تبع آن درس های بیشتری گرفتم.
قصاوت با شما

  • امیرعلی خانه عنقا