درد دله

نه دانشجویی ، نه سیاسی ، فقط درد دله

درد دله

نه دانشجویی ، نه سیاسی ، فقط درد دله

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۱/۲۲
    من

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سکوت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

درد

درد

جامعه ی ما که آن را جامعه ای اسلامی می دانیم ،"درد" دارد.

"درد" یعنی معلمی  که بچه ها را از دین می هراساند یا به اصطلاح دین را سخت جلوه می دهد.

"درد" یعنی معلم نمی داند کلمه به کلمه ی اعتقاداتش در دانش آموز تاثیر می گذارد و آینده را بوجود می آورد.

"درد" یعنی بچه ای که بزرگ تر از سنش فکر می کند

"درد" یعنی بزرگتری که بیش از حد بچگانه رفتار می کند.

"درد" یعنی .

.

.

.

یعنی ببینی تمام مشکلات را و با خود بگویی از من که کاری بر نمی آید و برایت عادی شود.


.

.

.

.

.

"برایت عادی شود"

انسان موجودی است انطباق پذیر که می تواند خود را با سخت ترین شرایط وفق دهد اما به چه قیمت ؟؟

به قیمت از دست دادن انسانیت اش

به قیمت بی محلی به اتفاقات دور و برش

به قیمت دیدن خرده دزدی ها 

به قیمت دیدن دروغگویی ها 

به قیمت ...

خودت بهتر از من می دانی که منظورم چیست خودت را به آن راه نزن ، همه می دانیم در چه جامعه ای زندگی می کنیم...

اما نگران نباش این مشکلات از تو نیست تو فقط عادی شده ای مانند تمام انسان های دور و برت

دیگر مانند کودکی هر چیزی برایت سوال بر انگیز نیست فقط رد می شوی

.

.

.

..

می ترسم ، می ترسم از آن روزی که به خود بیاییم و ببینیم تقصیر همه ی ما بوده و تقصیر هیچکس نبوده
و دیگر برای جبران مجالی نیست.....

.

.

.

.

.

هر انسان روح سرکشی دارد ، لطفا مهارش نکنید.



  • امیرعلی خانه عنقا
  • ۰
  • ۰

فقط سکوت

آقای کوینر از پسر بچه‌ای که زار‌زار گریه می‌کرد علت غم و غصه‌اش را پرسید.
پسر بچه گفت: من دو سکه برای رفتن به سینما جمع کرده بودم، اما پسرکی آمد و یکی از آن‌ها را از دست‌ام قاپید و به پسری که دورتر دیده می‌شد اشاره کرد.
آقای کوینر پرسید: مگر با داد و فریاد مردم را به کمک نخواستی؟
پسر بچه با هق‌هق شدیدتری گفت: چرا.
آقای کوینر در حالی که با مهربانی او را نوازش می‌کرد دوباره پرسید: کسی صدایت را نشنید؟
پسر بچه هق هق کنان گفت: نه.
آقای کوینر پرسید : نمی‌توانی بلندتر فریاد بزنی ؟
پسر بچه با امیدواری گفت: نه.
آن‌گاه آقای کوینر لبخندی زد و بعد گفت: پس حالا آن یکی سکه را هم بده بیاد و آخرین سکه را از دست بچه گرفت و بی‌واهمه به راهش ادامه داد.


#داستانک_های_فلسفی
#برتولت_برشت

  • امیرعلی خانه عنقا