سه حالت دارد
یا نمی دانی و فریاد میزنی پس احمقی
یا می دانی و قدرتش را نداری و فریاد می زنی پس احمقی
یا می دانی و می دانی مردم کر شده اند و فریاد می زنی بازهم احمقی
سرت را فرو کن تو هم باید فقط پیروی کنی
یا نمی دانی و فریاد میزنی پس احمقی
یا می دانی و قدرتش را نداری و فریاد می زنی پس احمقی
یا می دانی و می دانی مردم کر شده اند و فریاد می زنی بازهم احمقی
سرت را فرو کن تو هم باید فقط پیروی کنی
انسان در طول زمان با ترس های متفاوتی رو به رو بوده
است و برای گذر از آن ها راه های متفاوتی به کار برده ، تنها چیزی که ما انسان ها
به آن توجه کمی کردیم این بوده است که طرز مقابله ی ما با این ترس ها تکه های
وجودی مارا می سازد .
یکی از این ترس ها ، ترس از تنها ماندن و جدی نگرفته شدن توسط دیگران است که باعت
می شود ما برای پر کردن این تکه ی خالی وجودمان مجبور به تغییر خود و شروع کردن به داستان
پردازی در مورد خودمان شویم تا در نظر دیگران فردی جالب و منحصر به فرد نشان
دهیم و با این کار در دل تک تک افراد دور یا نزدیک به خود جا باز کنیم ، دریغ از
این که این کار باعث تنها تر شدن ما خواهد شد زیرا پس از مدتی توان ما برای داستان
پردازی تمام شده و برای نگه داشتن وجه ی خود مقابل دیگران مجبور به دوری از آن ها
می شویم و هر لحظه منتظر این خواهیم بود
ناگهان کسی از پشت سر به ما بگوید: "سلام دروغگو"
قضاوت به عهده ی خودتان
ماسک عقاب را بردارید و با نشان دادئن خود واقعی تان ، سیمرغ درونی را پرواز دهید
یا
ماسک را نگه دارید و سیمرغ درون را بکشید تا پس از مدتی متوجه شوید در حال تبدیل
به کرکس پیر و تنهایی هستید.