درد دله

نه دانشجویی ، نه سیاسی ، فقط درد دله

درد دله

نه دانشجویی ، نه سیاسی ، فقط درد دله

آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۱/۲۲
    من

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امید» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مشکلات روزمره 3

زندگی واژه ای است که همه چیز در آن خلاصه می شود ، یکی از زیباترین جملاتی که من درعمرم شنیدم  این بود که غذا میخوریم تا زنده بمانیم؟  یا زندگی می کنیم تا غذا بخوریم ؟

باید بگم هردو درست است زیرا غذا خوردن جزئی از زندگی است و باید از آن لذت ببریم ، لذت بردن از غذا به کیفیت غذا مربوط نیست بلکه به عشقی مربوط است که در آن جاری است ، گاهی فکر می کنیم فیلم هایی که ثروتمندان در آن ناراحت و پوچ گرای اند، دروغ است باید بگویم نه ، کاملا درست است زیرا وقتی شما به موفقیت وهدف عمده ی زندگی خود می رسد به بی برنامگی برای آینده دچار شده و برای ارضای این حس ، خود را غرق در لذت های دنیا می کند  اما مدت زیادی طول نمی کشد که درک میکند این لذت ها نیز برای او کافی نیست اینجاست که او تصمیم می گیرد راه خود را انتخاب کند.

امروز نمی خواهم به این بپردازم که چه اتفاقی برای او می افتد و چه راه هایی در پیش اوست

(شاید در آینده با این موضوع نیز پرداختم)

امروز می خواهم این را بگویم که آن خانواده ای  که ماهی یکبار طعم گوشت را می چشد (شاید هم نچشد)

بیش از نود درصد آن خا در تلاش برای بهبود وضع خود هستند پس یعنی در تلاطم دنیا شنا می کنند  یعنی به زودی به غذا(موفقیت) خواهند رسید و وقتی به گذشته ی خود نگاه می کنند حتما از آن راضی خواهند بود زیرا به دریا زده اند تا برای خود تلاش کنند .

حال برای رسیدن به موفقیت چند راه جلوی ماست :

1-      یا برخلاف رود (شریان زندگی) شنا کنیم تا به جایی برسیم.

2-      یا همراه با آن حرکت کنیم وببینیم سرنوشت چه آینده ای برای ما رقم میزند

3-      یا خودمان مسیر رود را تعیین کنیم وسرنوشت را به دست خود رقم بزنیم

اگر بخواهم سختی هرکدام از این راه ها و میزان موفقیت آن ها را تخمین بزنم باید بگویم

راه حل 1 : سختی :60%     موفقیت : 50%

راه حل 2 : سختی: 20%      موفقیت :20%  

راه حل 3 : سختی: 80%                 موفقیت :100%  

شما با کدام راه حل راحت هستید؟

Part3))

نظرات شما باعث دلگرمی من است

  • امیرعلی خانه عنقا
  • ۰
  • ۰

خنده ی تصنعی

حال که می نویسم بگذار از تمام چیزهایی که در دلم جا خوش کرده بنویسم ، از تمام تفکراتی که  در ذهنم بالا و پایین می پرند ،

می خواهم در مورد خنده ی تصنعی ،خنده ی مصنوعی یا هرچه شما نام بر آن می نهید بگم از فوایدش ، از حس لذت بوجود آمده در انسان .

انگلیسی ها به عنوان یکی از کشورانی نام برده می شوند که دارای متانت و ادب  زیادی هستند ، درست است که ایران و خیلی از کشور های دیگر جهان از آن ها خاطره ی خوشی ندارند ولی هیچکس نمی توانند بگویند آن ها مبادی ادب نیستند ، همیشه در چهره ی یخی آن ها خنده ای نقش بسته است که به انسان امید می بخشد و باعث اعتماد به آن ها می شود در حالی که هیچگاه نمی توانید بفهمید پشت آن چهره چه چیزی وجود دارد ، همچنین همین نقاب خنده بر روی لبان آن ها باعث می شود هر لحظه که از کوچه پس کوچه های لندن می گذری امید در تو زنده شود ، با خود فکر کنی زندگی زیباتر از آن است که من غصه بخورم در حالی که او با دیدن چهره ی آشفته تو به یاد غم های خود افتاده و باعث نا امید تر شدن آن از زندگی می شود .

کاری به نظر علم در این رابطه ندارم (با وجود این که علم نیز با من همراخ است) اما هرگاه شما زورکی که شده میخندی نیمی از غصه ی خود را به فراموشی می سپاری .

فکر می کنید یکی از عوامل تشکیل جامعه چیست ؟ این است که انسان نمی تواند تنهایی را تحمل کند تا باری از مشکلاتش را به دوش آن ها بگذارد و باید با دیگران همراه شود ، خود را همچون مورچه هایی فرض کنیدکه اگر یکی از بقیه جدا بیافتد دیگر هدفی برای ادامه ی زندگی ندارد .

پس بخندید زیرا اگر به فکر خود نیستید به کسی فکر کنید که شاید حتی یک نگاه به شما بیاندازد و به زیبایی زندگی نگاه کند واز خودکشی دست بردارد (مطمئن باشید همه به آن دنیا می رویم عجله فقط باعث از دست دادن لذت های این دنیا می شود).

پس هیچگاه خنده یادتان نرود.                                  :)

Part 2))

نظرها و نقد هاتون باعث دلگرمی من و ادامه ی این متن ها میشه

  • امیرعلی خانه عنقا